شماره ٢٩٢: نبود بغير نام تو ورد زبان ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نبود بغير نام تو ورد زبان ما
يک حرف بيش نيست زبان در دهان ما
چون شمع دم زشعله شوق تو ميزنيم
خالى مباد زين تب گرم استخوان ما
عرض فناى ما نبود جز شکست رنگ
چون شعله برگ ريز ندارد خزان ما
گر در مى بروى شرارى نشسته ايم
اى صبر بيش ازين نکنى امتحان ما
از برگ و ساز قافله بيخودان مپرس
بى ناله ميرود جرس کاروان ما
ميخواست دل زشکوه خوى تو دم زند
دود سپند گشت سخن در دهان ما
ما معنى مسلسل زلف تو خوانده ايم
مشکل که مرگ قطع کند داستان ما
چون سيل بيخودانه سوى بحر ميرويم
آگه نه ايم دست که دارد عنان ما
ما را عجوز دهر دو تا کرد از فريب
زه شد بتار چرخ زسستى کمان ما
از طبع شوخ اينهمه در بند کلفتيم
بستند چون شرار بسنگ آشيان ما
آه از غبار ما که هوا گير شوق نيست
يعنى بخاک ريخته است آسمان ما
(بيدل) هجوم گريه ما را سبب مپرس
بى مقصد است کوشش اشک روان ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید