شماره ٢٥٢: گر دمى بوس کفت گردد ميسر تيغ را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر دمى بوس کفت گردد ميسر تيغ را
تا ابد رگهاى گل بالد زجوهر تيغ را
از کدورت برنمى آيد مزاج کينه جو
بيشتر دارد همين زنگار در بر تيغ را
ايکه دارى سير گلزار شهادت در خيال
بايدت از شوق زد چون سبزه بر سر تيغ را
عيش خواهى صيد آفت شو که مانند هلال
چرخ ابرو ميکند بر چشم ساغر تيغ را
پرده نيرنگ طوفان بود شوق بسملم
خونم آخر کرد بازوى شناور تيغ را
تا مگر يکباره گردد قطع راه هستيم
چون دم مقراض مى خواهم دو پيکر تيغ را
موج طوفان ميزند جوى بدريا متصل
جوهر ديگر بود در دست حيدر تيغ را
هر کرا دل از غبار کينه جوئيها تهى است
ميکشد همچون نيام آسوده در بر تيغ را
دل باميد تلافى ميطپد اما کجاست
آنقدر زخمى که خواباند به بستر تيغ را
(بيدل) از هر مصرعم موج نزاکت ميچکد
کرده ام رنگين بخون صيد لاغر تيغ را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید