شماره ٢٢٨: عقبه ديگر نباشد روح از تن رسته را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
عقبه ديگر نباشد روح از تن رسته را
نيست بيم سوختن دودى زآتش جسته را
شکوه از گردون دليل تنگ دستيهاى ماست
ناله در پرواز باشد طاير پربسته را
انتظام عافيت از عالم کثرت مخواه
بى ثبات است اعتبار رنگ و بو گلدسته را
همچو سرو آزادگانرا قيد الفت راستى است
خط مسطر دام باشد مصرع برجسته را
از زبان چرب و نرم خلق دارم وحشتى
کز دهان شير نشناسم دهان پسته را
جوهر وارستگان مشک اگر ماند نهان
راه در چشم است گرد بر زمين ننشسته را
از شکستن دل نمى افتد زچشم اعتبار
کس نميخواهد ته پا شيشه بشکسته را
موج چون با يکدگر جوشيد گوهر ميشود
دل توان گفتن نفسهاى بهم پيوسته را
غنچه ها در بستر زخم جگر آسوده اند
اى نسيم آتش مزن دلهاى الفت خسته را
با کلام آبدارت کى رسد لاف گهر
(بيدل) اينجا اعتبارى نيست حرف بسته را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید