شماره ١٨٤: روزى که زد بخواب شعورم اياغ پا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
روزى که زد بخواب شعورم اياغ پا
من هم زدم زنشه بچندين دماغ پا
رنگ حنا زطبع چمن موج ميزند
شسته است گوئى آن گل خودرو بباغ پا
سير بهار رنگ ندارد گل ثبات
لغزد مگر چو لاله کسى را بداغ پا
آنجاد که نقش پايتو مقصود جستجوست
سر جاى مو کشد بهواى سراغ پا
جز خاک تيره نيست بناى جهان رنگ
طاوس سوده است به منقار زاغ پا
با طبع سرکش اين همه رنج وفا مبر
روز سوار شب کند اسپ چراغ پا
يک گام اگر زوهم تعلق گذشته ئى
(بيدل) دراز کن به بساط فراغ پا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید