شماره ١٧٣: در فکر حق و باطل خورديم عبث خونها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
در فکر حق و باطل خورديم عبث خونها
اين صنعت الفاظ است يا شوخى مضمونها
بر هر چه نظر کرديم کيفيت عبرت داشت
گردون زکجا واکرد دکانچه معجونها
نظم گهر معنى چون نثر فراهم نيست
ازبسکه جنون انگيخت بى ربطى موزونها
در خلق ادب ورزى خاصيت افلاس است
فقر اينهمه سامان کرد موسائى و قارونها
بر نيم درم حاجت صد فاتحه بايد خواند
هر جا در جودى بود شد مرقد مدفونها
جز کنج مزار امروز کس دادرس کس نيست
انسان چکند با اين خرس و سگ و ميمونها
تدبير تکلف چند بر عالم آزادى
معموره قيامت کرد در دامن هامونها
تا بى نفسى شويد آلودگى هستى
چون صبح بگردون رفت جوش کف صابونها
غواصى اين دريا بر ضبط نفس ختم است
در شکل حباب اينجاست خمها و فلاطونها
از عشق چه ميگوئى از حسن چه ميپرسى
مجنون همه ليلى گير ليلى همه مجنونها
(بيدل) خبر خلوت از حلقه در جستم
گفت آنچه درون دارد پيداست زبيرونها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید