شماره ٣٧: اى خيال قامتت آه ضعيفان را عصا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى خيال قامتت آه ضعيفان را عصا
بر رخت نظاره ها را لغزش از جوش صفا
نشه صد خم شراب از چشم مستت غمزه ئى
خون بهاى صد چمن از جلوه هايت يک ادا
همچو آئينه هزارت چشم حيران روبرو
همچو کاکل يک جهان جمع پريشان در قفا
تيغ مژگانت بآب ناز دامن ميکشد
چشم مخمورت بخون تاک مى بندد حنا
ابروى مشکينت از بار تغافل گشته خم
مانده زلف سرکشت زانديشه دلها دوتا
رنگ خالت سرمه در چشم تماشا ميکشد
گرد خطت ميدهد آئينه دل را جلا
بسته بر بال اسيرت نامه پرواز ناز
خفته در خون شهيدت جوش گلزار بقا
از صفاى عارضت جان ميچکد گاه عرق
وزشکست طره ات دل ميدمد جاى صدا
لعل خاموشت گر از موج تبسم دم زند
غنچه سازد در چمن پيراهن از خجلت قبا
از نگاهت نشئه ها باليده هر مژگان زدن
وز خرامت فتنه ها جوشيده از هر نقش پا
هر کجا ذوق تماشايت براندازد نقاب
کيست گردد يکمژه برهم زدن صبرآزما
گر جمالت عام سازد رخصت نظاره را
مردمک از ديده ها پيش از نگه گيرد هوا
آخر از خود رفتنم راهى بفهم ناز برد
سوختم چندانکه با خوى تو گشتم آشنا
عمرها شد در هوايت بال عجزى ميزند
تا کجا پرواز گيرد (بيدل) از دست دعا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید