شماره ٣٩٩: حاشا که مداواى من از پند توان کرد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حاشا که مداواى من از پند توان کرد
ديوانه به افسانه خردمند توان کرد
شور از سر مجنون به نصيحت نشود کم
از ليليش افزون بشکر خند توان کرد
پنهان نتوان داشت جنون در دل عاشق
در سوخته آتش بچه سان بند توان کرد
واعظ سخن بيهده تا چند توان گفت
يا گوش به افسانه تو چند توان کرد
خود چشم ندارد که دهد توبه از آنروى
با چشم چسان گوش باين پند توان کرد
با موج محيط غمش آرام توان داشت
شوريده بصحراى جنون بند توان کرد
اى هم نفسان حال دل زار مپرسيد
نوعى نشکسته است که پيوند توان کرد
از شهد سخن هاى شکر بار تو اى (فيض)
عالم همه پر شکر و پر قند توان کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید