شماره ٣٧٢: در جان و دل چو آتش عشقش علم کشيد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در جان و دل چو آتش عشقش علم کشيد
سلطان صبر رخت به ملک عدم کشيد
مهرش چو جاى کرد در اوراق خاطرم
بر حرفهاى غير يکايک قلم کشيد
دل را که بود طاير قدسى بريخت خون
شوخى نگر که تيغ بصيد حرم کشيد
شد زنده سر که در قدم دوست خاک شد
جان مرد چون ز درگه جانان قدم کشيد
در بزم عشق هر که به عيش و طرب نشست
بس جرعها ز خون جگر دم بدم کشيد
گر چه بسى کشيد دلم از شراب عشق
از جام بود غم و سبو بحر کم کشيد
زنهار (فيض) دست مدار از شراب عشق
تا آنزمان که بحر توانى بدم کشيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید