شماره ٣٧٠: کوه عقلى و بيابان جنونم داده اند

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کوه عقلى و بيابان جنونم داده اند
حيرتى دارم از اين، کين هر دو چونم داده اند
از فلک روزى نخواهم نعمت عشقم بس است
در دل از غم رزقهاى گونه گونم داده اند
داده آندم بى خم و مينا و ساغر بادها
داده اند اما نميدانم که چونم داده اند
گاه رندم گاه زاهد گاه خشکم گاه تر
باده از جام سرشار جنونم داده اند
مستيم امروز از اندازه بيرون مى رود
يکدو ساغر دوش پندارى فزونم داده اند
گاه بيمارم گهى خوش گاه سرخوش گاه مست
غالبا چشمان جادويت فسونم داده اند
ميخورم خون جگر از خوان عشقت روز و شب
از قضا بهر غذا همواره خونم داده اند
ميخورم خون جگر تا ميبرم روزى بسر
قسمت از خوان قضا بنگر که چونم داده اند
اى که گفتى سوختى اى (فيض) و کارت خام ماند
آرى آرى چون کنم بخت زبونم داده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید