شماره ٢٨٧: جرعه ام را جام و مينا تنگ شد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جرعه ام را جام و مينا تنگ شد
مستيم را دار دنيا تنگ شد
اشک و آهم را دگر جائى نماند
هفت گردون هفت دريا تنگ شد
تنگ گردد سينه چون دل شد فراخ
از فراخى سينه را جا تنگ شد
چون قفس شد بر روان حسن و خيال
عالم پنهان و پيدا تنگ شد
وقت شد کز آسمان هم بگذرم
منظرم را زير و بالا تنگ شد
پشت بر اين توده بايد کرد و رفت
گردشم بر روى صحرا تنگ شد
جان درين عالم نمى گنجد دگر
مى روم آنجا که اينجا تنگ شد
ساغرم سرشار شد از فيض حق
آب شد بسيار دريا تنگ شد
يافتم چون ره بعشرتگاه قدس
بر دلم عقبا و دنيا تنگ شد
سينه بيش از کوه دارد تاب (فيض)
نور حق را طور سينا تنگ شد
عمر شد در آرزوى دل تبه
روزگارم در تمنا تنگ شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید