شماره ١٥١: آن ملاحت که تو دارى گهر حسن آنست

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن ملاحت که تو دارى گهر حسن آنست
ببهايش نرسد هيچ متاع ار همه جانست
ما نداريم متاعى که بود در خور وصلت
تو گران قيمتى و هر چه ترا هست گرانست
با تو سودا نتوانيم مگر لطف کنى تو
کانچه ما را به از آن نه همه چيزت به از آنست
بوسه گر بربايد ز لبت سوخته جانى
شود او زنده و جاويد و لب لعل همانست
سهل باشد ز تو سودى ببرد عاشق مسکين
کز عطاى تو ترا هيچ نه نقصان نه زيانست
ميزند بر لب من دست ادب قفل خموشى
ورنه بسيار سخن هست که محتاج بيانست
حرف سودا سخن سود و زيان هيچ مگو (فيض)
کاين سخن چون سر سودا زده گويد هذيانست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید