شماره ١٢١: آهنگ جانان کرد جان اى مطرب آهنگى بس است

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آهنگ جانان کرد جان اى مطرب آهنگى بس است
ديوانه شد دل زان پرى ديوانه را دنگى بس است
ما مست پيغام وئيم شيداى دشنام وئيم
صلح از براى مدعى ما را از او جنگى بس است
کى بيخودان بوى او دارند تاب روى او
در دست ما آشفتگان از زلفش آونگى بس است
مطرب نوا را ساز کن برگ و نوا آغاز کن
گو جان و دل پرواز کن ما را بت سنگى بس است
سنگين دلا سنگين دلا با ما مکن جور و جفا
ما خستگان نازک دليم اين شيشه را سنگى بس است
دل بيخودى آغاز کرد آهنگ رفتن ساز کرد
يا آه درد آلوده يا نغمه چنگى بس است
از عشق جانان سرخوشيم بگذار تا خوارى کشيم
تا مى نميخواهيم ما عشاق را ننگى بس است
ما در درون دل خوشيم گو در برون تنگى کشيم
وسعت چه باشد سينه را جا کلبه تنگى بس است
هر کس بود در کار خود (فيض) و خيال يار خود
زهاد را بوئى بس و عباد را رنگى بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید