شماره ١١٩: يک جرعه مى ز ساغر جانانم آرزوست

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يک جرعه مى ز ساغر جانانم آرزوست
سر مستئى ز ميکده جانم آرزوست
پائى زدم بدنيى و پائى به آخرت
نى اين مرا فريبد و نه آنم آرزوست
از هر دو کون بى خبر و مست بندگى
آزادى ز مالک و رضوانم آرزوست
افسرده شد دل از دم سرد هواى نفس
از جانب يمن دم رحمانم آرزوست
آب حيات هست نهان در دهان يار
بوس لبى و عمر فراوانم آرزوست
زان چشم غمزه و ز مژگان ستيزه
تنگ شکر از آن لب و دندانم آرزوست
شيرين تبسمى که خرد جانم از خرد
مستى ز جام لؤلؤ و مرجانم آرزوست
من جان بکف گرفته و او تيغ آبدار
سر تا کنم نثار به سامانم آرزوست
بنما ز زير زلف سيه عارض چو مه
کز کفر توبه کردم و ايمانم آرزوست
لب نه مرا بلب که کشم آب زندگى
در عين نور چشمه حيوانم آرزوست
از دست زاهدان تر و زاهدان خشگ
صحرا و کوه و ناله و افغانم آرزوست
از ديده خون ببارم تا جان شود روان
چون (فيض) اجر خون شهيدانم آرزوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید