شماره ٩١: اين تن ما از روان روشن ما روشن است

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اين تن ما از روان روشن ما روشن است
وين دل ما از رياضات تن ما روشن است
هر خيالى کرد دشمن نورى اندر سينه تافت
سينه ما از جفاى دشمن ما روشن است
ضمت حکمت ميفزايد در دل اهل خرد
خاطر ما از زبان الکن ما روشن است
از دهان ما شنيد و در دل خود جاى داد
آن دل حکمت پذير از روزن ما روشن است
چشم دل را کار فرما تا که روشن تر شود
ديده حق بين ما از ديدن ما روشن است
آب و تاب حسن را از عشق باشد پرورش
شمع روى مهوشان از روغن ما روشن است
تا بود جان در تن ما اشک و آه ما بجاست
مستمر گرمابه گرم و گلخن ما روشن است
هم ز هجرش آتشى در جان ما افروخته
هم ز وصلش اين دو چشم روشن ما روشن است
ميشود دل مشتعل از اشتياق دوست (فيض)
اين سخن از شعله دل در تن ما روشن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید