شماره ٦٦٣: نيست بيرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست بيرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار
چند روزى سر خود بر سر زانو بگذار
با حجاب تن خاکى نتوان واصل شد
کوزه خود بشکن، لب به لب جو بگذار
لعل و ياقوت درين داد و ستد سنگ کم است
وصل يوسف طلبى جان به ترازو بگذار
نقطه را دايره عيش ز پرگار بود
سر سودازده را در قدم او بگذار
خون شود مشک ز همصحبتى ناف غزال
دل خون گشته به آن حلقه گيسو بگذار
منه آينه به زانو چو زنان گر مردى
غنچه شو،روى در آيينه زانو بگذار
حسن از دايره عشق نباشد بيرون
نعل وارون مزن اى فاخته ،کوکو بگذار
عاشقان رابه اشارت بود ربط دگر
هرچه نتوان به زبان گفت به ابرو بگذار
بيش ازاين رنج سخن برلب نازک مپسند
شغل گفتار به آن چشم سخن گو بگذار
روى در دامن صحرا کن و از حلقه زلف
طوق چون فاخته برگردن آهو بگذار
نيست صائب به زر و سيم گران باده لعل
صرفه در کوى خرابات بيک سو بگذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید