شماره ٤٢٠: در زير فلک چند خردمند توان بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
در زير فلک چند خردمند توان بود
هشيار درين غمکده تا چند توان بود
در فصل گل از بلبل ما ياد نکردند
ديگر به چه اميد درين بند توان بود
کامى به مراد دل خود برنگرفتيم
چون خامه به فرمان سخن چند توان بود
گر دامن عشق از هوس خام بود پاک
خرسند ز معشوق به فرزند توان بود
از چشمه حيوان نتوان خشک گذشتن
در ميکده تا چند خردمند توان بود
بر حاصل ايام اگر دست فشانى
چون سرو سبکبار ز پيوند توان بود
ديوانه مارا نخريدند به سنگى
در کوچه اين سنگدلان چند توان بود
هر چند ز شکر نتوان کرد به نى صلح
با وعده بى مغز تو خرسند توان بود
از بوسه به پيغام تسلى نتوان شد
قانع به نى خشک کى از قند توان بود
چون شمع که سرسبزيش از ديده خويش است
از گريه خود چند برومند توان بود
صائب به سخن چند ازين آينه رويان
چون طوطى بى حوصله خرسند توان بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید