شماره ٢٧٨: از ياد وصل، ديده من سير مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از ياد وصل، ديده من سير مى شود
مهتاب در پياله من شير مى شود
هرگز به سوى خويش نمى بينى از حجاب
در خلوت تو آينه دلگير مى شود
دور نشاط زود به انجام مى رسد
مى چون دو سال عمر کند پير مى شود
ظالم به مرگ دست نمى دارد از ستم
آخر پر عقاب پر تير مى شود
آن را که روزگار نگيرد به هر گناه
چون جمع شد گناه، خداگير مى شود
از چشم آهوانه ليلى حذر کند
مجنون اگر چه در دهن شير مى شود
تدبير بنده سايه تقدير ايزدست
ورنه کدام کار به تدبير مى شود
اشک ندامت تو به دامن نمى رسد
هر چند بيشتر ز تو تقصير مى شود
طومار شکوه تو به افلاک مى رسد
يک لحظه روزى تو اگر دير مى شود
چون آفتاب، فکر من آفاق را گرفت
حسن غريب زود جهانگير مى شود
نتوان گذشتن از دو جهان بى جهاد نفس
اين راه دور قطع به شمشير مى شود
صائب به گريه گرد برآورد از جهان
سيل بهار را که عنانگير مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید