شماره ٢١١: مهر لب مرا مى منصور نشکند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مهر لب مرا مى منصور نشکند
زنجير موج باده پر زور نشکند
از درد عشق چون دل رنجور نشکند
چون زير کوه قاف پر مور نشکند
از کاسه سر نگون دگران فيض مى برند
هرگز خمار نرگس مخمور نشکند
پا چون شراب بر سر مستان نمى نهد
در زير پا سرى که چو انگور نشکند
عاجز نواز باش که در ديده هاشکر
شيرين ازان بود که دل مور نشکند
مرهم چه مى کند به دل داغدار ما
اين تب ز سردمهرى کافور نشکند
آتش ز چوب خشک سرافراز مى شود
از دار پشت رايت منصور نشکند
بى مرکزست دايره عيش ناتمام
شان عسل حقارت زنبور نشکند
چون تر شود ز آب گره سختترشود
مهر حجاب را مى پر زور نشکند
لاف بزرگى از تو پسنديده است اگر
بر يکدگر ترا دهن گور نشکند
چرخ نشاط کاسه سايل نمى زند
تا سنگ فتنه کاسه فغفور نشکند
آزاده آن رونده که با کوههاى درد
در زير پاى او کمر مور نشکند
ما مى ز کاسه سر منصور خورده ايم
صائب خمار ما مى انگور نشکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید