شماره ٤٤: از شرم ناله ام که دل از کار مى برد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از شرم ناله ام که دل از کار مى برد
بلبل به زير پر سر منقار مى برد
هرکس که بى شراب رود برکنار کشت
آيينه را به چشمه زنگار مى برد
بر باغبان به چشم دگر مى کند نگاه
مرغى که ره به رخنه ديوار مى برد
زهاد را به باغ که تکليف مى کند
اين خار خشک را که به گلزار مى برد
زلف ز پا فتاده بود رشته اميد
چشم ز کار رفته دل از کار مى برد
تکليف ماهتاب به من هرکه مى کند
مجروح را به سير نمکزار مى برد
از بيم دستبرد تعدى ز بوستان
گل التجا به گوشه دستار مى برد
زلف تو صد موذن تسبيح گوى را
کاکل کشان به حلقه زنار مى برد
صائب چه نعمتى است که طبع غيور من
منقار بسته ام ز شکرزار مى برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید