شماره ۹٣٢: روى جانان مگر از ديده جانان بينى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روى جانان مگر از ديده جانان بينى
يا مگر ز آينه طلعت خوبان بينى
آن جمالى که فروغش کمر کوه شکست
کى توان از نظر موسى عمران بينى
باجابت نرسد تا تو تو باشى «ارنى »
«لن ترانى » شنوى موسى و حرمان بينى
گر تو در هستى او هستى خود در بازى
مشگل خويش در اين ره همه آسان بينى
گم شو اى ذره در آن مهر که تا سر نهان
موبمو فاش در آن زلف پريشان بينى
نيستى گير و بمان طنطنه و هستى را
اوليا وار که تا دولت ايشان بينى
دل چه در باختى اى (فيض) ز جان هم بگذر
کز سر جان چه گذشتى همه جانان بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید