شماره ۸٩٦: گفتى مرا نزد من آ تو آتشى تو آتشى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گفتى مرا نزد من آ تو آتشى تو آتشى
ترسم بسوزانى مرا تو آتشى تو آتشى
من تيره و دل سوخته تو روشن و افروخته
من سوخته من سوخته تو آتشى تو آتشى
من نيستم الا خسى تو سوختى چون من بسى
کى جان برد از تو کسى تو آتشى آتشى
در وصل تو چون اخگرم ميسوزم آتش ميخورم
در فرقتت خاکسترم تو آتشى تو آتشى
گه گرمى آموزيم گاهى ز تاب افروزيم
گاهى تمامى سوزيم تو آتشى تو آتشى
چون شعله خندان و خوشى ميسوزى و سر ميکشى
خوش خوش کشى خوش خوش کشى تو آتشى آتشى
خوى تو داغ من بس است رويت چراغ من بس است
نورت سراغ من بس است تو آتشى تو آتشى
از روى تو دارم ضيا از گرميت دارم بقا
آيم برت گردم فنا تو آتشى تو آتشى
گه (فيض) را سرکش کنى گه صافى و بيغش کنى
گه آتش آتش کنى تو آتشى تو آتشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید