شماره ۸١٥: پيک صبا ز کوى او آمد و داد بوى او

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پيک صبا ز کوى او آمد و داد بوى او
گفت که ها بگير هى آيت رحمتى ز هو
از دم روح پرورش يافت حيات جان من
چون نفس مسيح کان يافت وفات را رفو
شد دم عنبرين او عطر مشام جان و دل
بود پيام دلبرش روح فزا و مشکبو
نامه از حبيب داشت نسخه از طبيب داشت
شد دل خسته را دوا رخنه سينه را رفو
گشت معطر از دمش مغز دماغ سر بسر
چون دم ويس از يمن داد بمن نشان هو
دل ز سواد خط او سرمه کشيد بى غبار
جان ز شراب معنيش باده کشيد بى سبو
معنى نامه عکس روليک عيان بزير خط
صنعت خانه عکس خط آينه به پيش رو
داده نشان الفتى هر الفيش يک بيک
کرده بيان وحدتى هر رقميش مو بمو
شهد گرفته در دهان نقطه بنقطه تابتا
مهر نهفته در بيان نکته بنکته تو بتو
گشته درون سينه ام نخل اميد جابجا
کرده روان ز هر سخن آب حياة جوبجو
داده ز موى او نشان صورة آن بحسن خط
کرده ز حسن او بيان معنى آن بچند رو
گشته بخويش رهنما داده نشان ما بما
کرده بيان رازها حرف بحرف مو بمو
دل ز صبا شگفته شد بيشتر از پيام او
داد پيام چون بدل گشت حيات دل دو تو
وى خوشى چو ميوزد زخم زياده ميشود
طرفه که زخم جان (فيض) يافت ز بوى او رفو
راه خداست مستقيم نور هداست مستبين
بار کشيم و ره رويم ترک کنيم گفتگو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید