شماره ٧٩٤: لعل مى از جام زر در سنگ خارا مى خورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
لعل مى از جام زر در سنگ خارا مى خورد
آدمى خون در تلاش رزق بيجا مى خورد
هر که پيش تلخرويان مهر از لب بر نداشت
آب شيرين چون صدف در عين دريا مى خورد
بر دل آگاه باشد غفلت جاهل گران
خون زمزدوران کاهل کارفرما مى خورد
نيست غير از بيخودى دارالامانى خاک را
هر که از ميخانه بيرون پا نهد، پا مى خورد
باد دستان را زجمع مال، مطلب تفرقه است
مى فشاند ابر اگر آبى زدريا مى خورد
نيست غير از خوردن دل تنگ روزى را نصيب
آسيا بى دانه چون گرديد خود را مى خورد
منت دست نوازش مى نهد بر خويشتن
سنگى از هر کس دل ديوانه ما مى خورد
حرص را چون آتش سوزان نمى باشد تميز
هر چه مى آيد به دستش بى محابا مى خورد
ناتمامى نيل چشم زخم باشد حسن را
مه چو کامل شد به چشم شور خود را مى خورد
آه افسوس از دل ما مى شود صائب بلند
از حوادث هر که را سنگى به مينا مى خورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید