شماره ٧٨٥: عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد
از شکرخند سليمان روزى مور آورد
حاصل روى زمين بردار از يک کف زمين
هر سحرخيزى که بر دست دعا زور آورد
روز محشر چشمه کوثر به فريادش رسد
هر که وقت صبح جامى پيش مخمور آورد
گر نيندازم به پاى عشق سر از بخل نيست
چون کسى جام سفالين پيش فغفور آورد؟
سر به پيش افکنده چوگان رفت از ميدان برون
اين سزاى آن که بر افتادگان زور آورد
تنگ چشمان بر سر دنيا به هم دارند جنگ
از دهان مور بيرون دانه را مور آورد
عالم آب از سبک مغزان خورد بر يکدگر
بحر را باد مخالف بر سر شور آورد
عارفان مستغنى اند از زهد خشک زاهدان
کى عصا بينا برون از پنجه کور آورد؟
کوهکن را برق آتشدستيم دارد کباب
بيستون را تيشه ام در رقص چون طور آورد
ديده يعقوب مى بايد قماش حسن را
بوى پيراهن به هر چشمى کجا نور آورد؟
روزگارى شد که از مشق سخن افتاده ايم
کيست صائب فکر ما را بر سر شور آورد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید