شماره ٧٦٣: گرچه ماه مصر را دامن زليخا چاک کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گرچه ماه مصر را دامن زليخا چاک کرد
گرد تهمت چاک پيراهن زرويش پاک کرد
شد ز آب تيغ گرد خط از آن عارض بلند
چون توان آيينه را با دامن تر پاک کرد؟
ديده بد دور باد از روى آتشناک او
کز خس و خار تمنا سينه ام را پاک کرد
آه کز گردنکشى چون تيغ زهرآلود، سرو
طوق را بر قمرى من حلقه فتراک کرد
عزم صادق رخنه در سد سکندر مى کند
صبح از آهى گريبان فلک را چاک کرد
کاش از غيبت دهان خويش را مى کرد پاک
آن که چندين پاک دندان خود از مسواک کرد
بحر رحمت را چرا بايد غبارآلود ساخت؟
تا توان زاشک ندامت دامن خود پاک کرد
گر بياض گردن ميناى مى آيد به دست
در دل شب مى توان فيض سحر ادراک کرد
بر نتابد تنگ ظرفى لقمه بيش از دهن
تشنه ما را دل پر خون گريبان چاک کرد
گر کند ساقى مسلسل دور جام باده را
چند روزى مى توان خون در دل افلاک کرد
نيست غير از عقده دل حاصلى پيوند را
در بريدنها دلى از گريه خالى تاک کرد
مى توان از ذکر حق تا کرد پر گوهر دهان
حيف باشد از حديث پوچ پرخاشاک کرد
آسياى سنگدل با دانه گندم نکرد
آنچه با خاکى نهادان گردش افلاک کرد
گرچه صائب مى چکد آب حيات از خامه ام
دام بتوان از غبار خاطرم در خاک کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید