شماره ٧٥٢: مرگ نتواند به ارباب سخن بيداد کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مرگ نتواند به ارباب سخن بيداد کرد
سرو را يک مصرع از قيد خزان آزاد کرد
ما دل خود را به نوميدى تسلى داده ايم
ورنه مطلب را به همت مى توان ايجاد کرد
خط آزادى گرفت از گوشمال روزگار
هر که روى خويش وقف سيلى استاد کرد
داغ دشمنکامى از دوران کم فرصت نديد
دوستان را هر که در ايام دولت ياد کرد
مى زند زخم نمايان موج جوهر در دلم
کاوش مژگان چه با اين بيضه فولاد کرد
يادى از صاحب کمالى مى دهد اظهار نقص
لاف شاگردى مرا شرمنده استاد کرد
روى سرو از سيلى بال تذروان شد کبود
سنبل زلف تو تا پيوند با شمشاد کرد
از شکار لاغرم فربه نشد پهلوى دام
ناتوانيها مرا شرمنده صياد کرد
شست آب زندگى از چهره اش گرد سفر
هر که ديوار يتيمى را چو خضر آباد کرد
شد به اندک فرصتى سرخيل ارباب سخن
هر که از روح فغانى صائب استمداد کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید