شماره ٧٥١: آنچه روى سخت من با سيلى استاد کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آنچه روى سخت من با سيلى استاد کرد
کى تواند بيستون با پنجه فرهاد کرد؟
بنده مقبل به آزادى سزاوارست، ليک
بنده شايسته را چون مى توان آزاد کرد؟
ناخن دخل حسودان با سخن هرگز نکرد
آنچه در زلف تو با دل شانه شمشاد کرد
درد بر من ناگوار از پرسش احباب شد
تلخ بر من عيد را رسم مبارکباد کرد
تار و پود عالم امکان به هم پيوسته است
عالمى را شاد کرد آن کس که يک دل شاد کرد
شست دستش را به آب زندگى معمار صنع
خضر ديوار يتيمى را اگر آباد کرد
گرچه در آب و گل من عشق آبادى نهشت
مى توان زين مشت گل بتخانه ها آباد کرد
اين غزل را پيش ازين هر چند انشا کرده بود
صائب از روح فغانى ديگر استمداد کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید