شماره ٧٤٤: خط لب لعل ترا بى آب نتوانست کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
خط لب لعل ترا بى آب نتوانست کرد
نقش، کم آب از عقيق ناب نتوانست کرد
سوخت خط هر چند در افسانه پردازى نفس
فتنه چشم ترا در خواب نتوانست کرد
بيقرارى مى شود در گوهر افزون آب را
وصل درمان دل بيتاب نتوانست کرد
دل نياسود از تپيدن يک نفس در سينه ام
جاى خود را گرم اين سيماب نتوانست کرد
پرده خوابش زبيدارى فزونتر مى شود
هر که ترک عالم اسباب نتوانست کرد
زير گردون عمر ما بگذشت در سرگشتگى
موج لنگر در دل گرداب نتوانست کرد
بر لب آب حيات از تشنگى جان مى دهد
گرم رفتارى که دل را آب نتوانست کرد
چون به آب زندگى نسبت کنم مى را، که او
تشنه اى را بيشتر سيراب نتوانست کرد
روى گرمى از فلک هر گز نصيب ما نشد
پشت ما را گرم اين سنجاب نتوانست کرد
از اجل پروا نمى باشد دل بيدار را
چشم انجم را کسى در خواب نتوانست کرد
چاره داغ دل پروانه جانباز را
مرهم کافورى مهتاب نتواست کرد
آه ما از پستى اين خاکدان در دل شکست
شمع قامت راست در محراب نتوانست کرد
تا دل درياى وحدت صائب از بيطاقتى
هيچ جا آرام چون سيلاب نتوانست کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید