سبزى که سياه است ازو روز من اين است
سروى که منم فاخته اش اين نمکين است
زان شمع نسوزم که ز فانوس حصارى است
گرد سر آن شمع که در خانه زين است
در جبهه من شعله فطرت بتوان ديد
چون تيغ عيان جوهرم از چين جبين است
در خانه آيينه چه حاجت به چراغ است؟
بر سينه من داغ نهادن نمکين است
بگذار که صائب ز لبت کام بگيرد
امروز که کنج دهنت بوسه نشين است