شماره ٥١٥: تمکين خرام تو ز بسيارى دلهاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
تمکين خرام تو ز بسيارى دلهاست
اين سيل، بلنگر ز گرانبارى دلهاست
هر حلقه اى از زلف تو، چون حلقه ماتم
از نوحه و از گريه و از زارى دلهاست
بى جلوه انجم، دل شب پرده خواب است
فيض شب آن زلف ز بيدارى دلهاست
از شورش جانهاست پريشانى آن زلف
بيمارى چشمش ز پرستارى دلهاست
از جلوه او، کيست ز دل دست نشويد؟
خار و خس اين سيل، عناندارى دلهاست
مشکل که کند گوش، امان نامه خط را
خال تو که مشغول جگرخوارى دلهاست
تا دل نشود بيخبر، آسوده نگردد
مستى عرق صحت بيمارى دلهاست
صائب دو جهان سوزد اگر روى نمايد
آن نور که در پرده زنگارى دلهاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید