شماره ٤٧٩: روزى که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
روزى که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت
از شرم، لاله پاى به کوه و کمر گذاشت
عاقل ز دست دامن فرصت نمى دهد
نتوان جنون خود به بهار دگر گذاشت
آن گرمرو ز سردى ايام آگه است
کز نقش پا چراغ به هر رهگذر گذاشت
پيداست سعى آبله پايان کجا رسد
در واديى که برق سبکسير پر گذاشت
در پيچ و تاب عمر سر آورد چون کمند
صياد پيشه اى که مرا از نظر گذاشت
محمود نيست ظلم به دلهاى بيگناه
زلف اياز در سر اين کار سر گذاشت
آسوده ام که پير خرابات چون سبو
بالين ز دست خويش مرا زير سر گذاشت
از ساحل نجات به بحر خطر فتاد
از حد خود کسى که قدم پيشتر گذاشت
شبنم در آرزوى رخ لاله رنگ تو
دندان ز برگ لاله و گل بر جگر گذاشت
صائب مکش سر از خط تسليم زينهار
کان کس که پا کشيد ازين راه، سر گذاشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید