شماره ٤٦٤: تخمى است دوستى که در آب و گل تو نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
تخمى است دوستى که در آب و گل تو نيست
شمعى است روى گرم که در محفل تو نيست
چون سرو در سراسر اين باغ دلفريب
آزاده اى کجاست که پا در گل تو نيست؟
در کان عقل و مخزن عشق و بساط حسن
لعلى نيافتيم که خونين دل تو نيست
يارب چه منعمي، که ندارد جهان خاک
درياى گوهرى که به کف سايل تو نيست
بر روى آفتاب چرا تيغ مى کشد؟
ابروى ماه عيد اگر مايل تو نيست
در جلوه گاه حسن تو هر روز آفتاب
چون مى تپد به خاک، اگر بسمل تو نيست؟
دل خانه تو از دگران مى کند سراغ
هر چند غير گوشه دل منزل تو نيست
نور ظهور، حق خس و خار بينش است
ورنه کدام پرده دل، محمل تو نيست؟
نازست سد راه، وگرنه در اشتياق
فرقى ميانه دل ما و دل تو نيست
صائب به لطف عام تو دارد اميدها
هر چند صيد لاغر او قابل تو نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید