شماره ٤١٤: نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
زنگ از جبين آينه نتوان به آب شست
از مى خمار آن لب ميگون ز دل نرفت
داغ شراب را نتواند شراب شست
صافى نمى شود دل صد پاره بى گداز
گل رنگ خون ز چهره به اشک گلاب شست
از بخت تيرگى به گرستن نمى رد
چون خط سرنوشت که نتوان به آب شست
در غيرتم که انجم شب زنده دار را
تردستى خيال که از ديده خواب شست؟
چندان ز شرم روى تو زد غوطه در عرق
کز روى ماه داغ کلف آفتاب شست
از روى شرمگين تو گلگونه حيا
هر چند خون خورد، نتواند شراب شست
با عشق هر که مسلک عقل اختيار کرد
از آب خضر دست به موج سراب شست
يک رشته تاب مهر تو از دل بجا نماند
داغ از کتان من ترى ماهتاب شست
در خون دل مرو که سيه روى مى شود
هر اخگرى که چهره به اشک کباب شست
از دل به مى نرفت کدورت که از گهر
مشکل توان غبار يتيمى به آب شست
صائب به مى ز دل نتوان تيرگى زدود
از لاله داغ را نتواند سحاب شست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید