شماره ٣١١: روى تو برق خرمن آسايش دل است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
روى تو برق خرمن آسايش دل است
زلف تو تازيانه جانهاى غافل است
هر خون که کرد در دل عشاق، مشک شد
اکسير دانه است زمينى که قابل است
از رنگ و بوي، حسن خداداد فارغ است
نفزايد از بهار جنونى که کامل است
زاهد نيم به مهره گل مشورت کنم
تسبيح استخاره من عقده دل است
سوهان مرگ نيز علاجش نمى کند
پايى که از گرانى جان در سلاسل است
بحر تو بى کنار ز تن پرورى شده است
از جان بشوى دست که هر موج ساحل است
اى رهروى که خير به مردم رسانده اى
آسوده رو که بار تو بر دوش سايل است
از پيچ و تاب عشق مکن شکوه زينهار
کاين پيچ و تاب، جوهر آيينه دل است
از درد و داغ عشق بود برگ عيش من
اين است دوزخى که به جنت مقابل است
هر کس نداده است گريبان به دست عقل
صائب بگير دامن او را که عاقل است!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید