شماره ١٩٢: اگر نه عاشقى اين چهره خزانى چيست؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر نه عاشقى اين چهره خزانى چيست؟
اگر نه ماتمى اين بخت آسمانى چيست؟
چو گردباد به رقص است ذره ذره خاک
تو نيز سنگ نشان نيستي، گرانى چيست؟
زبان شمع به صد آب و تاب مى گويد
که جز فسردگى انجام زندگانى چيست؟
اگر ز آينه روى او نظر يابم
به طوطيان بچشانم شکرفشانى چيست
کمان لاف اگر زه کنم به ابرويش
به ماه نو بنمايم که شخ کمانى چيست
اگر سحاب ز من آستين فشان گذرد
به دامنش بشمارم که درفشانى چيست
چو شمع کشته زبان آوران خموش شوند
اگر بلند بگويم که بى زبانى چيست
دل رميده ما را به چشم خود مسپار
سياه مست چه داند نگاهبانى چيست
ز حيرت تو شود آب زندگانى خشک
تو چون خرام کنى آب زندگانى چيست
زبان چو برگ خزان ديده است در چمنم
به اين دماغ چه دانم که گل فشانى چيست
فغان که غنچه مشکل گشاى دل صائب
نيافت چاشنى خنده نهانى چيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید