شماره ١٤٧: به هر دل آتشى از روى دلبر افتاده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
به هر دل آتشى از روى دلبر افتاده است
سپند ماست که از چشم مجمر افتاده است
زلال وصل تو يارب چه خاصيت دارد
کز آتش تو جهانى به کوثر افتاده است
ز خط نگشته بناگوش او غبارآلود
که عکس گرد يتيمى ز گوهر افتاده است
مرا ز گوشه عزلت مخوان به سير بهشت
که چشم من به تماشاى ديگر افتاده است
به بيشى و کمى مال نيست فقر و غنا
ز توست عالم اگر دل توانگر افتاده است
مجوى از دل بى طاقتان عشق قرار
که اين سپند به صحراى محشر افتاده است
ز نافه مغز شکارافکنان کند معمور
غزال وحشى ما گر چه لاغر افتاده است
قسم به پاکى ما مى خورند جوهريان
چه شد که دامن ما چون گهر تر افتاده است
ستاره اى که من از داغ عشق او دارم
به آفتاب قيامت برابر افتاده است
نگشته پشت لب او ز خط مشکين سبز
که سايه پر طوطى به شکر افتاده است
عجب که روى به آيينه سخن آرد
چنين که طوطى صائب به شکر افتاده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید