شماره ١٢٠: عنان نفس کشيدن جهاد مردان است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عنان نفس کشيدن جهاد مردان است
نفس شمرده زدن ذکر اهل عرفان است
زمانه بوته خار از درشتخويى توست
اگر شوى تو ملايم جهان گلستان است
نهاد سخت تو سوهان به خود نمى گيرد
وگرنه پست و بلند زمانه سوهان است
به جان مضايقه با لعل دلستان مکنيد
که ماه مصر به اين سيم قلب ارزان است
مشو چو بدگهران غافل از سفيده صبح
که زير اين کيف بى مغز بحر پنهان است
بلاست نفس، عنان چون ز دست عقل گرفت
عصا چو از کف موسى فتاد ثعبان است
ز جان سوخته چشم يقين شود روشن
ترا خيال که اين سرمه در صفاهان است
گذشت عمر و نکردى کلام خود را نرم
ترا چه حاصل ازين آسياى دندان است؟
ازان ز سايه اهل کرم گريزانم
که رد خلق شدن در قبول احسان است
رهين منت نه آسيا چرا باشم؟
مرا که از لب افسوس خود لب نان است
زمين ز پرورش ما فراغتى دارد
سفال تشنه جگر را چه فکر ريحان است؟
ز داغ کعبه سياهى چرا نمى افتد؟
اگر نه سوخته عشق لاله رويان است
اگر خورم جگر خويش از پريشانى
همان ز چشم حسودان مرا نمکدان است
نواشناس درين روزگار ناياب است
وگرنه خامه صائب هزار دستان است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید