شماره ٣٠: از سر خرده جان، سخت دليرانه گذشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از سر خرده جان، سخت دليرانه گذشت
آفرين باد به پروانه که مردانه گذشت
در شبستان جان عمر گرانمايه دل
هر چه در خواب نشد صرف به افسانه گذشت
لرزه افتاد به شمع از اثر يکرنگى
باد اگر تند به خاکستر پروانه گذشت
ماجراى خرد و عشق تماشاى خوشى است
نتوان زود ازين کشتى خصمانه گذشت
منه انگشت به حرف من مجنون زنهار
که قلم بسته لب از نامه ديوانه گذشت
مايه عشرت ايام کهنسالى شد
آنچه از عمر به بازيچه طفلانه گذشت
دل آزاد من و گرد تعلق، هيهات
بارها سيل تهيدست از اين خانه گذشت
گرد کلفت همه جا هست به جز عالم آب
خنک آن عمر که در گريه مستانه گذشت
شود آغوش لحد دامن مادر به کسى
که يتيمانه به سر برد و غريبانه گذشت
دل آگاه مرا خال لبش ساخت اسير
مرغ زيرک نتوانست ازين دانه گذشت
عقده اى نيست که آسان نکند هموارى
رشته بى گره از سبحه صد دانه گذشت
عقل از آب و گل تقليد نيامد بيرون
عشق اول قدم از کعبه و بتخانه گذشت
يک دم از خلوت انديشه نيامد بيرون
عمر صائب همه در سير پريخانه گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید