شماره ٥٠٢: جنس گران بهاى خود ارزان نمى کنى

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جنس گران بهاى خود ارزان نمى کنى
يعنى بهاى بوسه به صد جان نمى کنى
روزى نمى شود که برغم شکرفروش
از خنده شره را شکرستان نمى کنى
برکس نمى کنى نظر اى ترک شوخ چشم
کاو را هلاک خنجر مژگان نمى کنى
اى يوسف عزيز سفر کرده تا به کى
از مصر رو به جانب کنعان نمى کنى
گر بنگرى به چشمه نوشين خويشتن
ديگر خيال چشمه حيوان نمى کنى
دستى نمى کشى به سر زلف خود چرا
عنبر به جيب و مشک به دامان نمى کنى
يارب چه قاتلى تو که فرداى رستخيز
تعيين خون بهاى شهيدان نمى کنى
با خط چون بنفشه و رخسار چون سمن
جايى نمى روى که گلستان نمى کنى
تا کى فروغى از غم او جان نمى دهى
دشوار خويشتن ز چه آسان نمى کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید