شماره ٤٨٦: ساقى انجمن شد، شوخ شکر کلامى

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ساقى انجمن شد، شوخ شکر کلامى
کز دست او به صد جان نتوان گرفت جامى
در کوى مى فروشان نه کفرى و نه دينى
در خيل خرقه پوشان نه ننگى و نه نامى
با صدهزار خواهش خشنودم از نگاهى
با صدهزار حسرت خرسندم از خرامى
اندوه آن پرى رو بهتر ز هر نشاطى
دشنام آن شکر لب خوش تر ز هر سلامى
در وعده گاه وصلش جانم به لب رسيده ست
ترسم صبا نيارد زان بى وفا پيامى
گر آن دهان نسازد از بوسه شادکامم
شادم نمى توان کرد ديگر به هيچ کامى
اى وصل ماه رويان خوش دولتى وليکن
چون چرخ بى ثباتي، چون عمر بى دوامى
واعظ مرا مترسان زيرا که در محبت
ديدم قيامتم را از قد خوش قيامى
از مسجد و خرابات نشنيدم و نديدم
نازلترين مکاني، عالى ترين مقامى
آن طايرم فروغى کز طالع خجسته
الا به بام نير ننشسته ام به بامى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید