شماره ٤٧٦: زان فشانم اشک در هر رهگذارى

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زان فشانم اشک در هر رهگذارى
تا به دامان تو ننشيند غبارى
زلفت از هر حلقه مى بندد اسيرى
چشمت از هر گوشه مى گيرد شکارى
از براى بى قراران محبت
آه اگر زلف تو نگذارد قرارى
اختيارى آيد اندر دست ما را
گر گذارد عشق در دست اختيارى
چشم تو گر گوشه کارم نگيرد
پيش نتوانم گرفتن هيچ کارى
رنج عشقت راحت هر دردمندى
زخم تيغت مرهم هر دل فکارى
از کنارم رفته تا آن سرو بالا
جوى اشکم مى رود از هر کنارى
گوشه اى خواهم نهان از چشم مردم
تا به کام دل بگيريم روزگارى
تا گره بگشايد از کارم فروغى
بسته ام دل را به زلف تاب دارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید