شماره ٤٥٤: کسى که دامنش آلوده شرابستى

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کسى که دامنش آلوده شرابستى
دعاى او به در دير مستجابستى
به مستى از لب دردى کشى شنيدم دوش
که چاره همه دردى شراب نابستى
فغان که پرده ز کارم فکند پنجه عشق
هنوز چهره معشوق در حجابستى
نصيبم آن صف مژگان نشد به بيدارى
هنوز طالع برگشته ام به خوابستى
شبى نظاره بدان شمع انجمن کردم
هنوز ز آتش دل ديده ام پرآبستى
به گريه گفتمش از رخ نقاب يک سو نه
به خنده گفت که خورشيد در سحابستى
زمانه بوسه زند پاى شهسوارى را
که با تو از مدد بخت هم رکابستى
به خاک ريخته اى خون بى گناهان را
مگر به کيش تو خون ريختن ثوابستى
خوشا به حال شهيدى که در صف محشر
به خون ناحق او ناخنت خضابستى
حديث قند نشايد بر دهان تو گفت
که در ميانه اين هر دو شکر آبستى
فروغى از اثر پرتو محبت دوست
کمين تجلى من ماه و آفتابى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید