شماره ٣٧٢: زان پرده مى گشايد دلبند نازنينم

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زان پرده مى گشايد دلبند نازنينم
تا در نظر نيايد زيبا نگار چينم
دانى به عالم عشق بهر چه بى نظيرم
وقتى اگر ببينى معشوق بى قرينم
گفتم نظر بدوزم تا بى دلم نخوانند
پيشى گرفت عشقش بر عقل پيش بينم
اى خسرو ملاحت در من نظر مپوشان
زيرا که خرمنت را درويش خوشه چينم
بالاى خود ميا را کز پا فتاده عقلم
رخسار خو بپوشان کز دست رفت دينم
هر چند آستينت در دست من نيفتاد
ليکن بر آستانت فرسوده شد جبينم
تا بر درت گذشتم، آسوده از بهشتم
تا با تو دست گشتم، فارغ ز حور عينم
گر بخت خفته من از خواب ناز خيزد
هم با تو مى کشم مي، هم با تو مى نشينم
چون جم مرا فروغى از اهرمن چه پروا
تا اسم اعظم دوست نقش است بر نگينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید