شماره ٣٢٨: بر سر آتش سوزنده نشيمن کردم

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر سر آتش سوزنده نشيمن کردم
معنى عشق تو را بر همه روشن کردم
کسى از دور فلک اين همه انديشه نکرد
که من از گردش آن نرگس رهزن کردم
خادم غير شدم با همه غيرت عشق
آه کز دوستى ات خدمت دشمن کردم
سنگ ناليد به حال دل ديوانه من
بس که در کوه غمش ناله و شيون کردم
يارب آويزه گوش تو پرى پيکر باد
در اشکى که من از ديده به دامن کردم
عاجزم پيش دل سخت تو من کز آهى
رخنه در خاره و سوراخ در آهن کردم
سرى از چشم تو با مردم عالم گفتم
همه را زآفت دور فلک ايمن کردم
بوسه اى از لب نوشين تو مقدورم شد
نوش داروى دل خسته معين کردم
اثر از دير و حرم نديدم هر چند
طلب وصل تو از شيخ و برهمن کردم
گر پرم بشکنى از سنگ، نخواهم برخاست
من که از سدره به بام تو نشيمن کردم
خيل اندوه به سر منزل من راه نبرد
تا فروغى به در ميکده مسکن کردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید