شماره ٣٢٢: من اين عهدى که با موى تو بستم

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من اين عهدى که با موى تو بستم
به مويت گر سر مويى شکستم
پس از عمرى به زلفت عهد بستم
عجب سر رشته اى آمد به دستم
ز مويت کافر زنار بندم
ز رويت هندوى آتش پرستم
کمند عشق را گردن نهادم
طناب عقل را درهم گسستم
ز مستورى چه مى پرسى که عورم
ز هشيارى چه مى گويى که مستم
شراب شادکامى را چشيدم
سبوى نيک نامى را شکستم
به شمشير از سر کويش نرفتم
به تدبير از خم بندش نجستم
فزون تر شد هواى او پس از مرگ
تو پندارى کزين انديشه رستم
چنين ساقى ز خويشم بى خبر ساخت
که آگه نيستم از خود که هستم
گواه دعويم پير مغان است
که مست از جرعه جام آلستم
قيامت چون نخوانم قامتت را
که تا برخاستي، از پا نشستم
چه گفتى زان سهى بالا فروغى
که فارغ کردى از بالا و پستم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید