شماره ٢٨٦: دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش
تا به دنباله اين کار ببينم حالش
جمعى افتاده به خاک از روش چالاکش
خلقى آغشته به خون از مژه فتانش
مژده قتل مرا داد و به تعجيل گذشت
ترسم آخر گذرد عمر من از اهمالش
گر بيايد ز سفر يار پرى پيکر من
مى رود جان گران مايه به استقبالش
دلم از نقطه سوداى غمش خالى نيست
تا کشيدم به نظر صورت مشکين خالش
هر دليلى که حکيم از دم شب کرد بيان
هيچ معلوم نکرديم ز استدلالش
هر مريضى که طبيبش تو شکرلب باشى
بهر آن است که بهتر نشود احوالش
به اميدى ز چمن دسته سنبل برخاست
که سر زلف دراز تو کند پامالش
زلف کوتاه تو از شوق همين گشت بلند
که شبى دست کشد شاه بلند اقبالش
مالک اختر فيروز ملک ناصردين
که به هر کار خدا خواست مبارک فالش
خسروان بهر سجودش همه بر خاک افتند
هر کجا خامه نقاش کشد تمثالش
خسروا کام فروغى همه جا کام تو باد
شکرلله که خدا داد همه آمالش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید