شماره ٢٨١: چون صبا شانه زند طره عنبربارش

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چون صبا شانه زند طره عنبربارش
دل يک جمع پريشان شود از هر تارش
عشق گويد که به ياد خم مشکين مويش
عقل گويد که مرو بر دم پيچان مارش
صف شکافى که چنين چشم خمارين دارد
چشم اميد مدار از مژه خون خوارش
سر زلفى که به يک جو نخرد يوسف را
اى بسا سر که شود خاک سر بازارش
آن که ناديده رخش خلق چنين حيرانند
چه کند ديده حيرت زده با ديدارش
يار مست مى دوشين و حريفان به کمين
آه اگر باد سحرگه نکند هشيارش
با طبيبى است سر و کار دل بيمارم
کز مسيحا نفسان به نشود بيمارش
کار من ساخت به يک بوسه لب شيرينش
جان شيرين به فداى لب شيرين کارش
گر چنين ترک ز توران سوى ايران آيد
صاحب بار کند شاه فلک دربارش
سر شاهان جوان بخت ملک ناصردين
که نگهدار جهان است دل بيدارش
گر سحر خسرو خاور نکند خدمت او
برق غيرت نگذارد اثر از آثارش
خسروا شعر فروغى همه در مدحت تست
جاودان باد به طومار جهان اشعارش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید