شماره ٢٧٦: دلا موافق آن زلف عنبرافشان باش

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلا موافق آن زلف عنبرافشان باش
سياه روز و سراسيمه و پريشان باش
به معنى ار نتوانى به رنگ ياران شد
برو به عالم صورت، شبيه ايشان باش
بخر به جان گران مايه وصل جانان را
وگرنه تا به ابد مستعد هجران باش
به عمر اگر عملى غير عشق کردستى
کنون ز کرده بى حاصلت پشيمان باش
مراد اهل دل از دير و کعبه بيرون است
برون ز دايره کافر و مسلمان باش
غلام عالم ترکيب تا به کى باشى
طلسم را بشکن شاه عالم جان باش
به زير بار طبيبان شهر نتوان رفت
به درد خو کن و آسوده دل ز درمان باش
نظر به دامن گل چين نمى توان کردن
به خار سر کن و فارغ ز سير بستان باش
نصيب خضر خدا کرد آب حيوان را
بگو سکندر ظلمت دويده حيران باش
به دست خواجه دهند آستين دولت را
تو خواه راضى از اين داده، خواه نالان باش
هماى طالع اگر سايه بر سرت فکند
پى سجود همايون سرير خاقان باش
ستوده ناصردين شه کش آسمان گويد
هميشه زينت اورنگ و زيب ايوان باش
ستاره تا که بود بر ستاره فرمان ده
زمانه تا که بود در زمانه سلطان باش
فروغى ار به سخن نوبت شهى بزنى
رهين منت شاهنشه سخن دان باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید