شماره ٢٢٩: گر به چين بويى از آن سنبل مشکين آرند

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر به چين بويى از آن سنبل مشکين آرند
عوض نافه همى خون دل از چين آرند
همه ايجاد بتان بهر همين کرد خدا
کز سر زلف دو تا چين به سر چين آرند
کوه کن زنده نخواهد شدن از نفخه صور
مگرش مژده وصل از بر شيرين آرند
گر تو زيبا صنم از کعبه درآيى در دير
کافران بهر نثارت بت سيمين آرند
دردمندان همه در بستر حسرت مردند
به اميدى که تو را بر سر بالين آرند
پرده ز آيينه رخسار، خدا را بردار
تا بلاها به سر واعظ خودبين آرند
شب که روى تو عرق ريز شود از مى ناب
کى توانند مثال از مه و پروين آرند
گر پيام تو بيارند از آن به که مرا
مژده سرو و گل و سوسن و نسرين آرند
هر کجا تازه کنند اهل هوس بزم نشاط
عشق بازان تو ياد از غم ديرين آرند
رخ زردم نشود سرخ فروغى از عشق
مگر آن دم ز خم باده رنگين آرند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید