شماره ٢١٦: تا به دل خورده ام از عشق گلى خارى چند

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا به دل خورده ام از عشق گلى خارى چند
باز گرديده به رويم در گل زارى چند
دست همت به سر زلف بلندى زده ام
که به هر تار وى افتاده گرفتارى چند
تا مرا ديده بر آن نرگس بيمار افتاد
هر سر مو شدم آماده آزارى چند
مست خواب سحر از بهر همين شد چشمش
که به گوشش نرسد ناله بيدارى چند
اى که هر گوشه مسيحا نفسى خسته تست
چند غفلت کنى از حالت بيمارى چند
بهتر آن است که از درد تو بسپارم جان
که به جان آمدم از رنج پرستارى چند
پس چرا در طلبت کار من از کار گذشت
گر نه هر عضو مرا با تو بود کارى چند
آه اگر بر سر سوداى تو سودى نکنم
زان که رسوا شده ام بر سر بازارى چند
مست هشيار نديده ست کسى جز چشمت
خاصه وقتى که شود رهزن هشيارى چند
کس به سر منزل مقصود فروغى نرسد
تا نيفتد ز پى قافله سالارى چند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید